ترس من احساس من

اتفاقات ترسناک واقعی

ترس من احساس من

اتفاقات ترسناک واقعی

آخرین مطالب

به نام خدا
این وبلاگ داستان های واقعی(از خودمان یا از وب های دیگر باذکر منبع)به نمایش میگذارد.
تنها داستان نیست بلکه فیلم و عکس و..... به نمایش میگزاریم.
برا فرستادن داستان های خود به ما از راه ایمیل استفاده کنید.
resanemarz@gmail.com
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۴۳
milad ahmadi

                     ترس چیست ؟

 

چه کسی نمی ترسد ؟.آیا شما کسی را می شناسید که هیچگونه ترسی نداشته باشد ؟ جواب در ادامه مطلب              

                     ترس چیست ؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۴۸
milad ahmadi

http://www.axgig.com/images/22707927717432135039.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۵۷
milad ahmadi

http://www.axgig.com/images/85990630540639542111.jpg

« دروج » یا « درنج » ها نوعی دیگر از موجودات وهمی هستند که به صورت پیرزنی کوتوله و مکار تصور می شوند. در باور مردم هرمزگان این نوع اجنّه بسیار خسیس و بدجنس هستند؛ موهایشان بسیار بلند و اندامشان وحشت انگیز است؛ با انسان ها کینه و دشمنی دیرینه دارند؛ در بیابان های بزرگ و نقاط دورافتاده زندگی می کنند؛ خوراکشان گوشت حیوانات و کودکان و انسان های نیکوکار است؛ آنها می توانند به هر چیزی تغییر شکل دهند؛ بسیار مردم آزار و ستمگر هستند. در برخی دیگر از باورهای عامیانه این موجود، حیوانی آدم نماست که در کوه زندگی می کند؛ سری پرمو و صورتی پوشیده از ریش های بلند و ژولیده و ابروهای پرپشت و بینی پهن و بزرگ دارد. درنج دختر بچه های کوچک را می دزدد و از او نگهداری می کند تا بزرگ شود و به عنوان جفت استفاده نماید. درنج دهشتبارترین دیوی است که انسان را گرفتار قهر خویش می سازد و زندگی اش را تباه می سازد.

گاهی هم در برخی نقاط موجودی نبود که برای ترساندن بچه ها ازاون استفاده شود ، بیشتر کنایه بود برای آدمهایی که زیاد میخوابیدند ، مثلا اگر ما می رفتیم خونه دوستمون برای بازی کردن ، مادرش می گفت : "فلانی مثل درنج خوابیده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۱۵
milad ahmadi


دختری 19 ساله به نام زینب با جن ها در ارتباط است او می گوید که بعد از چندی این جن ها باعث آزار و اذیت او و مادرش شده اند .

خانه آنها در یکی از محله های جنوب تهران است . و حالا گفتگوی زینب را بشنوید:

*از کی با این موجودات در ارتباطی :

**از سه ماه پیش

*آیا دوران کودکی جن ها را دیده بودی یا از چیزی می ترسیدی ؟

**من در کودکی نه جن دیدم و نه از چیزی می ترسیدم ، من حتی در تاریکی برای گربه قبلی ام غذا می بردم حتی از تاریکی هم نمی ترسیدم .

*نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چیست ؟
**من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمی ترسد ، بلکه از آنها بدش می آید و مدام به آنها نفرین می کند که در آن موقع آنها من را اذیت می کنند .

*گربه را از کجا پیدا کردی و چند سال آن را داری ؟
**یک گربه ماده 3 سال پیش آمد در بالکن خونه ما و گربه ام را به دنیا آورد . جالب این جا بود که گربه ها همیشه 5 الی 6 بچه به دنیا می آورند ، ولی این گربه مادر همین یک گربه را به دنیا آورد . و بعد از دو روز دیگه مادر گربه ام نیامد .

*چه جوری به این گربه انس گرفتی ؟

**چون مادر گربه نیامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدی به من انس گرفته بود که بعضی مواقع احساس می کردم به من می گوید ، مامان! تمام رفتارهایش مانند یک انسان بود . گربه ام حتی من را می بوسید .

*گربه نر بود یا ماده ؟

**من اسمش را نیلو گذاشته بودم ولی بعد از مردنش دامپزشکی که برده بودیم ، جنسیت او را نر اعلام کرد .

از کی جن ها رو زیاد می بینی ؟

آن شب خوابم نمی برد ، ساعت نزدیک 4:30 صبح بود به خاطر همین با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نیلو (گربه ام) رفت تو کوچه که یکدفعه دیدم با یک گربه سیاه که پدر نیلو (گربه ام) بود و بارها دیده بودمش ، داشت دعوا می کرد . اول به خیالم یک دعوای ساده بود ، ولی گربه سیاه در تاریکی کوچه تبدیل به یک آدم سیاهپوش شد که عینک دودی زده بود و موهایش عین پلاستیک می ماند و وقتی داشت می آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غیب شد از این ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه

مردن گربه ام آنها را زیاد می دیدم .

*چگونه آنها را می بینی ؟

**آنها با من کاری نداشتن ولی هر زمان مادرم با من یا بدون من میرفت پیش جن گیر و دعا نویس آنها مرا کتک می زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) می گوید : حتی یک دفعه از همین در تا انتهای آشپزخانه پای من را گرفتند و کشیدند .

*گربه ات چه طوری مرد ؟


**یک روز وقتی من و مادرم از بیرون آمدیم خانه دیدیم که نیلو وسط حیاط افتاده ، طوری که انگار سرش زیر پای یک نفر له شده بود وقتی او را به دامپزشکی پیش دکتر خیرخواه بردیم او هم نتوانست چگونگی مرگش را تشخیص دهد و فقط گفت خفگی است .

*از کجا فهمیدی کسانی که با آنها در ارتباطی جن هستند ؟ آیا قبلا جن دیده بودی ؟

**نه من جن ندیده بودم از آنجاییکه آنها غیب می شدند و شکل واقعی خود را در خواب به من نشان می دادند . آنها در بیداری به شکل انسانهایی عجیب با پوششی عجیب خودشان را به من نشان می دادند ولی در خوابم به شکل واقعی می آمدند ، آنها دارای شاخهای خاکستری – چشمان قرمز و پوستی کلفت و براق هستند و در سر و بازویشان خارهایی دارند .


*درس هم می خوانی ؟


**نه من در دوران ابتدایی چون خونریزی بینی داشتم به حدی که بی هوش می شدم مدیر مدرسه گفت : که دیگر نمی تواند من را در مدرسه قبول کند ، سال دوم ابتدایی ترک تحصیل کردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن کردم . شبانه می خواندم و غیر حضوری واحدهایم را پاس می کردم .

طوری که در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولی در کارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم .

*با وجود جن ها چه طور درس می خواندی ؟

**با وجود آنها من آن قدر انرژی داشتم که با نمرات عالی قبول می شدم .

*آیا تو تخیلی هستی؟

**تخیلی نبودم ونیستم .

*به ارتباط با جن ها علاقه نشان می دادی یعنی قبل از این جریان دوست داشتی با آنها ارتباط برقرار کنی ؟

**من اصلا به آنها فکر نمی کردم حتی مطالعه هم در این زمینه نداشتم .

*قبل از دیدن جن ها چیز غیر عادی در خانه تان رخ نداده بود ؟

**تنها اتفاق غیر عادی و جالب این بود که بعضی چیزهایی که در جایشان بود از جای دیگری سر در می آوردند ، یک بار دسته کلیدم را روی میز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط کتابهایم پیدا کردم .

*رابطه تو با آنها چه طور بود ؟

**دوست داشتم پیش من بمانند ، من خیلی به آنها عادت کردم وقتی آنها نیستند من هیچ انرژی ندارم .


*دوست داشتی مثل جن ها باشی ؟

**آنها به من می گفتند : سیستم عصبی تو مشکل داره و زیاد عمر نمی کنی ، اگر تا یک مدت با ما باشی جزئی از ما می شوی آنها می گفتند ما تو را قوی و بعد ضعیف کردیم تا بفهمی هیچ انسانی به کمک تو نمی آید ، آنها از انسانها متنفرند .

*الان چه احساسی نسبت به آنها داری ؟

**دوست دارم دوباره بیایند آخه چند وقتی است که آنها را زیاد نمی بینم . می خواهم دوباره انرژی بگیرم .

*با این انرژی که به تو می دادند چه کار می کردی ؟

**من می توانستم در تاریکی مطلق در آینه به چشمهایم خیرع شوم و رنگ آنها را از قهوه ای تیره به کهربائی برسانم و اینکه شبها در آیینه کسانی را که فردا صبح با آن برخورد داشتم می دیدم . دو برابر یک مرد قدرت داشتم ، جسور وشجاع بودم .

*تو نماز هم می خوانی ؟

**قبل از دوستی با آنها می خواندم ، ولی بعد از دوستی با آنها نمیخوانم چون آنها دوست ندارند.


*وقتی با آنها دوست شدید و رابطه پیدا کردید در مورد خود چه فکر میکردید ؟

**فکر میکردم از آدمهای دیگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من می گفتند، چشمانت را ببند و من این کار را میکردم و با خودم می گفتم، یک جن بکش – یک جم شرور ویا خوب بکش بعد وقت چشمانم را باز میکردم یکی از اونها را به صورت تصویری مبهم روی کاغذ می کشیدم .

*چند سال هست در این خانه زندگی می کنی ؟

**از موقعی که به دنیا آمدم 19 سال .


*پدرت چندساله فوت شده ؟

**او فروردین ماه 1377 فوت شده است .

*جن هایی که با آنها ارتباط داری چند نفرنند ؟


**اول 4 نفر بودند اما الان بیشترند .

*از کدومشون بیشتر خوشت میاد ؟

**از بچه یکی از جن ها

مادر زینب می گوید :

یک روز داشتم چای می خوردم که دیدم یک زنی دارد از حیاط به طرف در اتاق می اید . رفتم در را بستم چون احساس می کردم برای اذیت کردن زینب می اید وقتی که در را بستم برای این که تلافی کند هر چی آشغال بود ، دیدم از بالا به داخل چایی من می ریزد .

زینب به من گفت : من یک دختر باردار سیاه می بینم که تو خانه خواهرم از این اتاق به آن اتاق می رود .

و حالا خود زینب در ادامه گفته های مادرش می گوید :

جالب اینجاست که وقتی مامانم با آنها لج می کند و به روی زمین آب جوش می ریزد ، کف پای من می سوزد و حالت تشنج به من دست می دهد .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۱۰
milad ahmadi

معرفی انواع موجودات ماوراء الطبیعه

ارواح : ارواح به ۲ دسته تقسیم میشوند ، یکی ارواح ما انسانها و دوم ارواحی که خدا انها را افریده است تا این جهان و جهان های دیگر مانند کروات مریخ ، زحل و . . . را اداره کنند و هر کدام نیز وظیفه ای بر عهده دارند .

جن : جنیان موجوداتی شبیه به انسانند ولی با تفاوتهایی از جمله چشمانشان عمودیست ، پاهایشان کوتاه و گرد است چیزی شبیه سم و نه خود سم ، جنسشان از اتش است و قدشان کوتاهتر از انسان است .

موکل : از خانواده جن هاست و با اوراد مخصوص میتوان او را بخدمت گرفت.

دیو : ریشه دیو به معنی درخشیدن و فریب دادن است ، بعضی ها فکر میکنند که دیو ها تنها در افسانه ها وجود دارند اما اینطور نیست ، دیو ها موجوداتی خشن و ترسناکند و رنگشان خاکستری و قد بلند تر از انسان است و چشمانشان حد وسط افقی و عمودیست.

جن کافر تبدیل به دیو میشود و با اوراد مخصوص میتوان او را به کار شیطانی وادار کرد ، گروهی از این دیوان ، اهریمنان بیماری و انتشاردهندگان انواع بیماری‌ها هستند.

دیو سپید :دیوِ سپید بر پایه داستان‌های شاهنامه نام فرمانروای دیوان در مازندران بود.

دیوهای کماله : تَریز و زَریز برپایه مزدیسنا نام دو دیو از دیوهای کماله آفریده اهریمن میباشند ، نام این دو در ادبیات زرتشتی با هم میاید و تریز دشمن خرداد و زریز دشمن مرداد میباشند.

پری : جن های مونث را پری میگویند ، انها بسیار زیبا و سفید روی هستند ، چشمانشان مانند چشم انسان افقی است و هیکل و شکل انها همانند انسان است .

همزاد : همان جن هایی هستند که در زمان تولد شما متولد میشوند و تا پایان عمر با شما خواهند بود و پس از مرگ شما آزادانه برای خویش زندگی خواهند نمود.

شیاطین : همه شیاطین از خانواده جنیان هستند که از فرزندان و یاران ابلیس اند.

فرشته های آسمانی : مانند جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و . . . که میتوان از انها هم کمک گرفت.

آل نساء : موجودیست که نوزاد زنان تازه زائیده را میکشد.

شما اگر به شخصی با این مشخصات : بدن برهنه پر از موی بلند و سیاه و سینه بزرگ برخورد کردید سعی کنید دستتان را به موهایش نزدیک کرده و چند تار از موهایش را بکنید ؛ تا زمانی که موهایش در دستان شماست هر فرمانی بدهید او اجرا میکند و اگر نافرمانی کرد یا خواست صدمه بزند فورا موها را آتش بزنید تا نابود شود .

سایع فیول : دختر شیطان است که میتوانید او را با اوراد مخصوص بخدمت در اورد.

اژدها : اژدها یکی از موجودات افسانه‌ای در فرهنگ‌های جهان است و رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهان‌شناسی بابلیان آشکار است ، اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه پرستیده میشده است زیرا او را بخشندهٔ آب و باران میدانسته‌اند.

اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانیست و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمین‌لرزه میشود ؛ تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده است .

اشوزوشت : اَشوزوشت یا مرغ بهمن نام جغد افسانه‌ای در اسطوره‌های ایرانی است که ناخن میخورد.

در اسطوره‌های ایرانی، اشوزوشت را اهورامزدا آفریده تا یاریگر نیروهای خوبی باشد ، او اوستا میداند و هنگامیکه گفتارهای اوستا را میخواند دیوها به ترس میافتند ، نام اشوزوشت در زبان اوستایی به معنی دوست حق است .

اهریمن : اهریمن پلیدی است و برای از بین بردن نیکی تلاش میکند ولی چون دون و پست مایه است و اهورامزدا آگاه بر هر چیز است پس سرانجام اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره میشود.

شیردال : شیردال موجودی افسانه‌ای با تن شیر و سر عقاب و گوش اسب است ، مردم باستان شیردال‌ها را نگهبان گنجینه‌های خدایان می پنداشتند.

بختک : بختک موجودیست که بر بدن انسان مسلط میشود و تمام بدن را در اختیار گرفته و قفل میکند و انسان فقط نظاره گر ناتوانی خود است.

ترسی بدون دلیل وجود انسان را در بر میگیرد و انسان توان واکنش ندارد ، در برخی باورها معتقدند که بختک روی سینه افراد مینشیند و وجود انها را فلج میکند ، شاید ترس انسان از این موجود نیز بدلیل این است که حضور ان را به روی سینه و بدن خود احساس میکند ولی نمیتواند انرا ببیند.

پیر زنگی : دیو افسانه‌ای در افسانه‌های شرق استان خراسان است.

دوال‌پا : یکی از موجودات در اسطوره‌ها و داستان‌های ایرانی است ، دوالپا موجود به ظاهر بدبخت وذلیل وزبونی است که به راه مردم مینشیند ونوحه و گریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد.

چون کسی از او سبب اندوه بپرسد گوید بیمارم وکسی نیست مرا به خانه‌ام برساند ، عابر چون گوید بیا تورا کمک کنم دوالپا بر گرده‌ عابر بنشیند و پاهای تسمه مانند چهل متری را که زیر بدن پنهان کرده گشوده و دور بدن عابر بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد.

دوالپا در زبان فارسی مصداق آدمهای سمجی است که به هر دلیل به حق یا ناحق به جائی می چسبند و بدون توجه به تاریخ مصرف خود آنجا را رها نمیکنند.

سیمرغ : سیمُرغ نام یکی چهرهٔ اسطوره ای ایرانی است و نقش مهمی در داستانهای شاهنامه دارد و دانا و خردمند و به راز نهان آگاه است ؛ سیمرغ پس از اسلام هم در حماسه‌های پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور میابد.

عفریت : عفریت یا عفریته همان ابلیس است ؛ البته معنای عام تری نیز دارد ؛ عفریت به معنای فرد گردنکش و خبیث نیز هست.

عنقا : عنقا در حقیقت پرنده ای بسیار بزرگ و دانا مانند سیمرغ است ، محل زندگی این پرنده کوه قاف و در برخی نوشته‌ها کوه دماوند است.

عوج ‌بن عنق : نام مردى است که او در منزل آدم زاده و تا زمان موسى زیست ؛ او را فرزند عنق یا عناق پسر حوا دانسته‌اند و برخی از منابع عناق را نام مادر او دانسته‌اند.

همچنین او را مردی بلندقامت دانسته‌ و عمرش را سه‌هزار و پانصد سال نوشته‌اند و گفته‌اند طوفان نوح تا کمر او بود.

غول : غول‌ها یکی از موجودات افسانه‌ای است و با پیکری بسیار بزرگ میباشد ، غول های افسانه ای وسیله ای برای ترساندن کودکان هستند.

مرد آزما : در فرهنگ شرق و جنوب سیستان به موجودی قد بلند با چشمان سرخ رنگ و موهایی به رنگ روشن و بدنی قوی و باهیبت گفته میشود و اعتقاد مردم آن دیار بر آن است که او مردی بوده که صدها سال پیش از شهر فاصله گرفته و در بیابانها زندگی میکند و گاهی برای رفع نیاز به هنگام تاریکی به شهرها و روستاها میآید.

مردخوار : مانتیکور یا مردخوار موجود افسانه ای از گونه های شیمر است.

این جانور سر و صورت یک انسان و چشمان خاکستری دارد و بدن قهوه ای رنگ و به شکل شیر و دم آن مانند عقرب و گاهی اوقات اژدها میباشد ؛ اندازه این جانور از شیر بزرگتر و از اسب کوچکتر است و بدنش کمی درشت تر از شیر است.

نسناس : نسناس نام جانوری افسانه‌ای و موهومی شبیه به انسان است.

در فرهنگ عامه به نوعی بوزینه بی دم هم اطلاق میشود و هرکجا آدمى را بیند بر سر راه آید و در ایشان نظاره کند و چون یگانه آدمى بیند ببرد ؛ نسناس مسخ شده است و نیم تن دارد و به یک پاى راه میرود.

ققنوس : ققنوس یک موجود افسانه‌ای است که هر چند سال یکبار تخم میگذارد و بلافاصله آتش میگیرد و میسوزد و از خاکستر خود دوباره متولد میشود.

علامه دهخدا گوید ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش تخمی پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند.

ابوالهول : غول افسانه‌های مصر باستان و مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر مزیّن به بالهای عقاب و دارای کله‌ای شبیه سر زنان است ؛ این موجود افسانه‌ای کسانی را که موفق به‌ حل معمّای او نمیشدند میکشت.

آخرون : آخرون به یونانی رودی در جهان زیر زمین است.

آخرون مانند سایر رودها شخصیتی انسانی دارد و پدر اسکالافوس محسوب میشود ، این رود از ایپروس جنوبی میگذرد و آبکندهای آن چنان تیره و ژرف است که شاعران یونانی آن را رودی از رودهای دوزخ یا منشعب از سرچشمه‌ای دوزخی شمرده‌اند.

ایسُناده : ایسُناده به معنی زنندهٔ کرانهٔ دریا نام هیولای دریائی غول پیکر و کوسه مانند است که گفته می‌شود در نزدیکی ماتسوئورا و جای‌هائی دیگر در غرب ژاپن وجود دارد.

وقتی این هیولا هویدا می‌شود ، باد های سهمگینی میوزد ، بدن این هیولا هیچوقت دیده نشده است چرا که او همیشه زیر موج ها پنهان میشود و به صورت مخفیانه به قایق‌ها نزدیک می‌شود و سپس با دم قلابی و خاردارش ملوانان را کشیده و در آب می‌اندازد و سپس آنها را می‌بلعد.

پگاسوس : در افسانه های یونان پگاسوس اسب بالدار جاودانی و یار باوفای بلروفون است ، پگاسوس توسط بلروفون اهلی شد و در طی ماجراهای این قهرمان مرکب او بود.

تک شاخ : تک‌ شاخ موجودی به شکل اسب با یک شاخ روی سر است ، تک شاخ ها را نمیتوان به آسانی شکار کرد زیرا بسیار چابک هستند ، آن ها زنان و دختران را به مردان ترجیح میدهند و میگویند که آنها فقط توسط زنان رام میشوند.

اسب تک شاخ اسبی سفید با یال های بلند است که در افسانه های اروپا از آن یاد شده است ؛ تک شاخ ها در ابتدای کره بودن طلایی رنگ بوده و در بلوغ به رنگ نقره ای در میایند و بعد از بلوغ کامل سفید رنگ می شوند ، تک شاخ های کنونی با تک شاخ های گذشته در افسانه های اروپایی بسیار متفاوت هستند.

تک شاخ سفید و بزرگی که شاخی چند متری بر سر داشت در طول زمان دستخوش تغییراتی شد که آن ها را به صورت اسبی سفید و لاغر با شاخی مارپیچ و کوتاه و یال های بلند در آورد ، ریشه این تک شاخ ها مشخص نیست اما گمان میرود این تک شاخ از دانمارک و اسکاندیناوی باشد.

خون ‌آشام : خون‌آشام در افسانه‌ها و خرافات مردم اروپا جنازه‌ای زنده است که شب‌ها از گور بیرون آمده و برای تغذیه خود از خون مردم مکیده و تغذیه میکند ، در این تخیلات خون‌آشام‌ها دندان‌های نیش‌بلندی دارند که با آنها از گردن زندگان خون میمکند و معمولاً دارای قدرت‌ فوق بشری مانند زندگی جاویدند ؛ برای کشتن او باید سرش را از تن جدا کرد و میخی بلند را به قلب خون اشام فرو نمود.

شیمر : شیمر از غول‌های اساطیری یونان است.

طبق افسانه شیمر یا غول شیر ، سر شیر ، بدن بز و دم اژدها را دارد و از دهانش شعله بیرون میزند و گاهی نیز بصورت شیری که سر بز شاخدار از پشت آن بیرون آمده نشان داده ‌شده ‌است .

قنطورس یا سانتور : سانتور یا ادم اسب تنه در میان اساطیر یونان جز معروف ترین موجودات است ، سانتور موجودی است نیمی انسان و نیمی اسب، با سر و دو دست و بالاتنهٔ انسان و بدن و چهار پای اسب و قسمت انسانی در جایی که گردن اسب شروع میشود قرار دارد.

قدرت تکلم انسان را دارند و در رنگهای گوناگون یافت شده و با روشهایی از دید مخفی میمانند همچنین آن‌ها در جنگل زندگی میکنند و زیستگاه اصلیشان کشور یونان است .

آن‌ها به صورت قبیله‌ای زندگی میکنند و از علومشان برای زندگی استفاده مینمایند ؛ سانتورها بر علوم سحر آمیز و متافیزیکی شفا و پیش گویی و همچنین نجوم تسلط خاصی دارند ، تیراندازی سانتورها با تیر و کمان زبانزد خاص و عام است .

اکثر سانتورها از برخورد و معاشرت با انسان‌ خوشنود نمیشوند و خود را بسیار برتر از او میدانند ، انها با انسان بر خورد خوبی ندارند و نکته اخر اینکه این موجود نماد متولدین اذر میباشد .

سیرن : حوری دریایی اساطیر یونان گاهی به صورت موجودی با بدن یک پرنده و سر یک زن و در سایر موارد به شکل تنها یک زن به تصویر کشیده شده ‌است ، سیرن دختر خدای دریا و دارای آوازی بسیار زیبا و فریبنده بود و دریانوردان را با آوای خود گمراه و به کام صخره‌های مرگ‌آور که برویش آواز میخواند میکشید .

طبق افسانه‌ای دیگر دسته‌ای از پهلوانان نیز موفق به عبور از گذرگاه سیرن‌ها شدند چرا که آوازه‌خوانی به نام اورفئوس که در کشتی آنان را همراهی میکرد بقدری آوازهای دلنشین و آسمانی خواند که کسی به حوریان گوش نسپرد و سیرن‌های ناکام یا پیروزی اورفئوس خود را به دریا افکنده و نابود شدند.

لویاتان : کلمه‌ای است عبری و در تورات ذکر شده‌است ، لویاتان غول عظیم الجثه‌ای آبی و وحشت‌آور شبیه اژدها است ، به گفته کتاب مقدس در آن روز خداوند با شمشیر بزرگ و قوی این اژدها را در دریا خواهد کشت.

گرگینه : گرگ‌ مرد موجودی افسانه‌ای و از خرافات مردم اروپا است ، گرگ‌ مرد انسانی است که شب‌هایی که ماه کامل است "شب چهارده" بصورت گرگ درمی‌آید ؛ چنین شخصی با بکار بردن افسون و جادو و یا طلسم شدن از سوی کسی تبدیل به گرگینه میشود.

ساده‌ترین راه برهنه شدن و بستن کمربندی از جنس پوست و یا پوشیدن پوست کامل حیوان است ، اگر یک گرگ مرد را گاز بگیرد و بزاقش وارد خون شخص شود قربانی هم به گرگ مرد تبدیل میشود و اصطلاح دیگری که در این رابطه بکار میرود اصطلاح گرگ ‌دیسی و گرگ مرد است.

یتی : یتی یا مرد برفی موجود افسانه‌ای ساکن در کوه‌های هیمالیا و کشورهای نپال و تبت است و بنابه داستان‌ها او جثه‌ای به بزرگی یک خرس سفید دارد و مانند انسان بروی دو پا راه میرود ؛ گفته میشود که بومیان و کوهنوردان در هوای بد کوهستان یتی را گاهی میبینند ؛ او گاهی به مردمان گمشده در کوه کمک میکند.

ام‌الصبیان : ام‌الصبیان نام موجودیست که داستانهای او در یمن و کشورهای عربی رواج دارد.

او را به ریخت مادینه‌ غولی زشت و گاوپا میپندارند که بیشتر به شکل زنی زیبا شب ها یا پیش از پگاه بر مردم پدیدار میشود ؛ او مردها را میدزدد و میگویند که کسانی که چهرهٔ راستین او را ببینند یا دیوانه میشوند یا میمیرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۲۱
milad ahmadi

در سواحل بندرعباس تا حدود بندرخمیر نیز از مردی بلند قامت و تند رو که از دریا بیرون می آید به نام بَپِ دیریا(همان پدر دریا)سخن گفته می شود .بَپِ دیریا معمولاً شب ها و موقع نیمه شب در دریا آمد و شد دارد که هر کسی آن موقع ها در دریا باشد مورد آزار و حمله بَپِ دیریا قرار میگیرد.انگار که میخواهد شکار خود را به قعر دریا ببرد.(من فکر می کنم این موجود در صورت وجود داشتن یکی بوده ولی با توجه به یکی نبودن آیین وفرهنگ خاص هر منطقه،هر منطقه آنرا به نام های گوناگون می شناسند).


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۱۸
milad ahmadi

با ظهور مشارکت های عالی ادبی چون مجموعه گرگ و میش و خاطرات خون آشام ها در فرهنگ عامّه کنونی، این طور به نظر میرسد که وسواسی جهانی و فراگیر را در این رابطه با خود به همراه آورده است. نتایج مثبت به دست آمده از خون آشما های نسل جدید سبب شد تا نگاهی به مبنای تاریخی این موجودات افسانه ای داشته باشیم و تاریخ را در این رابطه ورق بزنیم.داستان خون آشام ها در قصه های فولکلور و افسانه ها از صدها سال پیش وجود داشته است. و به طور مداوم پیروان قبیله ای شوریده را با خود همراه میکند (اگرچه آنها پیشتر با میخ تجهیز شده و مصلوب میگشتند، به جای آنکه بر روی تیشرت ها نقش ببندند و طرفدارانی نیز داشته باشند. جالب توجه است که هرچند شخصیت های تاریخی که در ادامه معرفی میشوند، بر مبنای حقوق خود شخصیت هایی بسیار جذّاب و فوق العاده میباشند. با این وجود، هر زمان که فردی تصور میشد که جان داده است، به طور روانی عمل کرده و رفتار میکرد، یا فقط دیوانه تلقّی میشد، به آنها افتخار خون آشام شدن را میدادند
1. ایمپالر، ویلاد سوم (نوامبر 1431- دسامبر 1476): با رجوع به تاریخ خون آشام ها، ویلاد الهام بخش دراکولای برام استوکر بوده است (هرچند او شباهت کمی به شرّیرهای گوتیک دارد که در رمان ها آمده است؛ جدا از نام خودمانی دراکولا، در واقع، این طور به نظر میرسد که استوکر، از طریق داستان های خود، اطلاعات کمی درباره این شخصیت تاریخی داشته است). ویلاد شاهزاده والاچیا بود که در سن یازده سالگی به عنوان گروگان زندانی شد تا وفاداری پدر او به سلطان عثمانی ثابت شود (و اطمینان از این موضوع که والاچیا پول ادای احترام سالانه خود را پرداخت میکند). در اینجا بود که تنفر او نسبت به ترک ها شکل گرفت، که سبب شد تا او کشتار دیووانه کننده ای را بعدها در زندگی اش انجام دهد. پس از بازگشت به کشور جنگ زده خود، برای اجرای قانون و حفظ نظم در کشور، او روشی خشن را در پیش گرفت.تاریخ کاری فوق العاده ویلاد، نشان میدهد که او چگونه از مردی که پدر و برادرش را کشته بودند، انتقام گرفت. و همچنین در رابطه با جنگ های صلیبی که تحت فرمان پاپ پیوس سوم، در مقابل امپراطوری عثمانی صورت گرفت.ویلاد گاهی اوقات به عنوان همکار برای او مینوشت، و گاهی اوقات به خائن ماتیاس کوروینووس؛ برای مثال در سال 1461: من مردان و زنان را کشتم، پیر و جوان ... 23884 نفر ترک و بلژیکی. بدون آنکه کسانی را که در خانه هایشان زنده در آتش سوختند یا سربازان سرهایشان را از تن جدا نکردند، بشمارم. این نقل قول دوست داشتنی تا حدّ زیادی تفریحات دیگر ویلاد را مدّ نظر قرار میدهد، که شامل موارد زیر است: آویختن مردم بر چوب های نوک تیز، میان بدن های آویزان شده و رو به تباهی مردم غذا خوردن، شکنجه ها از تمام نوع ها، و سوزاندن، پوست کندن، برشته کردن، یا پختن مردمی که در مسیر او قرار میگرفتند. ویلاد با پشتکاری مثال زدنی، توانست بین 40 تا 100 هزار انسان را پیش از مرگ خود در سال 1476، با دست خود به کام مرگ بفرستد.


2. کنتس الیزابت باسوری دی ایکسید (آگوست 1560- آگوست 1614): بیشتر اوقات در تاریخ، او را به عنوان یکی از پُرکارترین زنان قاتل سریالی معرفی میکنند. الیزابت برچسب خود به عنوان یک خون آشام را با توجه به واقعیتی ادعایی به دست آورد که بر اساس آن، او در وانی پر از خون دختران باکره، حمام میکرد تا جوانی خود را حفظ نماید. بنابراین دو نام خودمانی به دست آورد: "کنتس خون"، و "بانوی خونین کاستیک".اگرچه در جزئیات قتل های سادیسمی او جای شک و تردید وجود دارد، امّا نمیتوان حقایق موجود در این رابطه را کتمان نماید. هنگامی که همسر کنتس در جنگ بود، او غالب اوقات را تنها سپری میکرد. و با ابزار خود سرگرم بود و سبب شد تا او شروع به شکنجه زنان جوانی کند که در اطراف او قرار داشتند.او با وعده و وعید زنان را به داخل میکشاند، قول شغل را به زنان دهقانان میداد و روش آداب و رسوم را به کسانی که از طبقات پایین جامعه بودند، یادآوری میکرد. او مجموعه ای از قوانین غیر ممکن را برای آنها ایجاد کرده بود که پیروی از آنها امکان پذیر نبود؛ و هنگامیکه آنها (به طور حتم) در اجرای این قوانین شکست میخوردند، آنها را با روش های جدید و جالب توجهی مجازات مینمود. از جمله این مجازات ها – محدود به این موارد نیست- میتوان به موردهای زیر اشاره کرد: ضرب و شتم شدید، سوزاندن/ یا قطع کردن دست ها، صورت، یا اندام تناسلی، خوردن گوشت زنان، گاز گرفتن صورت ها یا دست ها، فرو کردن آنها در آب و فرستادن این زنان به بیرون تا از سرما یخ بزنند، انجام جراحی های آماتورگونه بر روی آنها، گرسنه نگاه داشتن آنها، و سوء استفاده جنسی.شوهر او، هرچند بیشتر اوقات در خانه نبود، از نبوغ همسر خود احساس رضایت میکرد و به او پیشنهادهایی را ارائه میکرد تا شیوه های کاری اش خلاقانه تر باشد (برای مثال، پوشاندن بدن دختر با عسل و سپس او را در فضای آزاد رها کند تا حشرات او را نیش باران کنند). در مجموع، بر اساس دست نوشته های او، و انچه که محققان یافته اند، الیزابت پیش از آنکه دستگیر شود، بیش از 650 زن را کشته است. 4 همراه او در محل محاکمه شده و سپس به قتل رسیدند. او تحت بازداشت خانگی قرار گرفت و چهار سال بعد در همان محل از دنیا رفت.

3 و 4. آرنولد پاول (متوفی 1726) و پیتر پولوگوجوویتز (متوفی 1725): این دو به طرز مرموزی به یکدیگر شبیه هستند، طوری که احساس میکنید، داستانی یکسان در دو روستای مختلف رخ داده است. و هر دو، اوّلین نمونه های مستند از هیستری خون آشامی را به تصویر میکشند. آرنولد یک یاغی صربستانی بود، که ادعا میشود پس از مرگش، بیش از شانزده نفر را در روستای خود در مدوگونا کشته است. پیتر یک کشاورز صربستانی بود که با کمین کردن، نُه نفر را در روستای خود در کیزولوا به کام مرگ فرستاد.هر دو کشتار، مانع هجوم ناگهانی بیماری های 24 ساعته به روستاهای مجاور شد، و در نتیجه این طور فرض شد که آنها تبدیل به خون آشام شده و روستائیان را به عنوان شکار و طعمه در نظر گرفته بودند.هر دو مرد ادعا میکردند که پیشتر مورد حمله خون اشام ها قرار گرفته بودند، و پس از چنین حمله ای اقدامات احتیاطی را انجام داده اند- در خون خون آشام حمام کرده اند، و خاک قبر این خون آشام را نیز خوردند. با توجه به حمله هایی که به خون آشام ها صورت میگرفت، روستاییان را عصبی کرده و دچار جنون نمود. و خواستار نبش قبر و تشریح جنازه این دو شدند.مستندهای پلیس اتریش که درگیر این پرونده بود، درک کاملی را اتفاقاتی که پس از مرگ این دو و هدف قرار دادن آنها رخ داد، مشخص ساخت. در مورد آرنولد، بیماری واگیردار مدیکووس گلایر (در واقع، یک بیماری ویروسی) برای بررسی مرگ مرموز آنها مدّ نظر قرار گرفت. و به این نتیجه رسیدند که علّت آن سوء تغذیه در منطقه بوده است. همچنین تاثیرات مضّر روزه های شدید ارتودکس شرقی نیز وجود داشته است.با این وجود، روستائیان گرفتار این بیماری نبودند و اصرار داشتند که جنازه ها باید مورد بررسی قرار بگیرند. مطالعات صورت گرفته نشان داد که هر دوی اینها خون آشام بوده اند و این را از طریق بدن تجزیه شده انها دریافتند؛ از جمله: مو، و ناخن. آثاری از گوشت تازه و خون لخته نشده در دهان آنها یافت شد (ممکن است به دلیل فساد بدن یا مایعات بدن به وجود آمده باشد). بدن آرلوند بر میخی چوبی گذاشته شده و سوزانده شد. بدن پیتر نیز قطعه قطعه شده و سپس سوزانده شد.




5. گریگوری راسپیتون (ژانویه 1869- دسامبر 1916): راسپوتین مشاوری قابل اعتماد برای آخرین رومانوف ها محسوب میشد؛ بخصوص برای تریزا الکساندرا. او بدین دلیل این موقعیت را در دست گرفت که توانایی عجیب او در درمان جادویی هموفیلی تزاروویچ الکسی (شاید به اندازه کافی خوب به نظر نرسد ... امّا به نظر میآید پس از اینکه او خود را برید، توانست خون را بند آورد؛ و به او آسپرین و داروهای ضد انعقاد داد).او متعصبی مذهبی بود که به نوشیدن بیش از اندازه الکل، بی بند و باری جنسی، و دریافت رشوه، علاقه زیادی داشت. هرچند، زندگی او سرشار از جزئیات عجیب و غریب است.وابستگی خون آشام گونه به راسپوتین، ناشی از رویدادهای معجزه آسایی است که مانع از مرگ او شده اند. او به دلیل تاثیر مخرّبی که بر آلکساندرا داشت، تحت تعقیب دولت مرکزی قرار گرفته بود؛ راسپیتون دعوت شد تا با مقامات حکومتی غذا بخورد، از جمله شاهزاده ایرنا. همسر ایرنا، شاهزاده فیلیکس یوسوپوف، طرح ترور او را ریخته بود.شام، با مشروب قرمز و کیک آغاز شد، که در آن سیانور ریخته شده بود. با این وجود، راسپوتین تحت تاثیر سیانور قرار نگرفت. یوسوپوف، نگران شد که مدّت زمان زیادی طول بکشد تا راسپوتین جان خود را از دست دهد. به همین دلیل، هفت تیر خود را آورد و چند بار از پشت او را هدف قرار داد. یوسوپوف فکر میکرد که کارش را انجام داده است، به همین دلیل به شادی با مهمانان پرداخت.
هنگامیکه برگشت تا ژاکت خود را بردارد، مورد حمله راسپوتین زنده قرار گرفت (که ظاهرا در گوش یوسوپوف نجواکنان گفته بود: "تو پسر بدی هستی"). پیش از آنکه راسپوتین، شاهزاده را خفه کند، توطئه گران دیگر وارد شدند و بارها به او شلیک کردند و با چوب او را زدند. او فرصتی نداشت. توطئه گران او را با طناب بستند، در قالیچه ای پیچیدند و به رودخانه نیوا پرتاب کردند. جنازه او نوزدهم دسامبر پیدا شد، سه روز پس از طرح ترور، بدون قالیچه و طناب. مامور جنایی، علّت مرگ او را غرق شدن اعلام کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۸
milad ahmadi

یاشا روح دختری حدودا 8 ساله است .
مشخصات :
پوست تاول زده،لباس خواب سپید و بلند ، گردنبندی با قاب قلب،چشمان و موهای سیاه که صورتش را پوشانده ، قد حدود 1/30
بسیار لاغر است و افرادی که وی را دیده اند با چشمانی گریان توصیف میکنند.
یاشا روحی نفرین شده و منتخب است که زندگی سختی را متحمل بوده...
در 2 سالگی مادر و پدر خود را در آغوش خود از دست داده و 6 سال آخر عمر خود را در کنار عمویش زندگی کرده است.
او دارای قدرت های فراطبیعی بوده وبه همین دلیل عمویش از قدرت های او سوء استفاده میکرده است.
و درآخر او یاشا را به دلیل نافرمانی زنده در اتاقش با نفت سوزانده است.
هم اکنون نیز از کنار پنجره اتاق یاشا {در فومن} مقداری نفت چکه میکند.
یاشا در برابر کسانی بشناسد ظاهر میشود و از آنان درخواست میکند تا روحش را آزاد کنند.
برای اطلاعات بیشتر از یاشا رمان ویلای وحشت را که داستانی حقیقی است مطالعه فرمایید...


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۱
milad ahmadi